پایگاه خبری تحلیلی
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آوای دیار ما، یادم نیست در کتاب فارسی کدام کلاس ابتدایی، برای اولین بار با ضربالمثل؛ در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه، سپید است، آشنا شدم اما یادم هست که از آن به بعد، آنقدر آن را تکرار کردم که ملکه ذهنم شد تا آنجا که در همان حال و هوای کودکی، یکشب برفی که از پنجره به بیرون نگاه میکردم، یکهو فریاد زدم که: پایان شب سیه سپید است
که ناگهان، درد شدیدی را از سنگینی دستی در پس گردن خود احساس کردم که آنهمه سفیدی برف در آن شب تار، در چشمانم، چنان به سیاهی زد که از هر چه زمستان و برف، بیزار شدم.
آن شب گذشت و آن شبهای دگر هم، اما بااینکه پایان شبها، برایم سپید نبود، همیشه تکرار میکردم: در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه، سپیده است
انگار سرنوشت یا دستهایی در کار، میدانستند که در طول سالیان متمادی، این دهه شصتی، باید این بیت شعر را چنان باپوست و استخوان خود عجین کند تا هر وقت کوچکترین ناامیدی به سراغش آمد، صورتش بدون نیاز به سیلی، خودبهخود سرخ شود تا حتی خودش را هم گول بزند چه برسد به دیگران!
در ناامیدی بسی امید است * پایان شب سیه سفید است
روزگار به همین منوال ناامیدی میگذشت: بیپولی، دانشگاه، خدمت سربازی، بیکاری، تجرد و... اما بسان نمونه حیوانات آزمایشگاهی شرطی شده، سردرگم و کلافه و افسرده، دنبال بسی امید در نامیدی بودم که در یک دیدار اتفاقی پس از سالها دوری، دوستی قدیمی، رازی را در 2 جمله، بر من آشکار کرد.
دوستی بیپول تر، بیکارتر و در کل بدبختتر از خودم، درسی به من داد که از آن روز، نهتنها تکلیفم با خودم بلکه تکلیفم با همه جهان روشن شد.
راز کرگدن: غصه نخور کرگدن، تو هم یه روز میپری
کرگدن که باشی، فقط تا نوک شاخ جلوی دماغت را میبینی چه برسد که رؤیای پرواز داشته باشی و افسوس الکی بخوری، میدانی آنقدر سنگین هستی که اگر بال هم داشته باشی، نمیتوانی پرواز کنی، پوستت هم آنقدر کلفت هست که هر بلایی سرت بیاید، کَکَت هم نمیگزد، پس چرا غصه بخوری؟
پس کرگدن باش، پوستکلفت شو و غصه نخور، چون کرگدنها، هیچوقت قرار نبوده و نیست که پرواز کنند.
از آن روز تا حالا، یک کرگدن واقعی شدهام، آنقدر پوستکلفت کردهام که نهتنها سرنوشت خودم، بلکه سرنوشت هیچکس هم برایم مهم نیست.
اخیراً جمعی از دوستان آمده بودند تا به قول خودشان مرا از این خوی کرگدنی نجات دهند، طفلکیها هنوز دنبال بسی امید در ناامیدی بودند.
یکی از آنها خیلی انتخاباتی بود، میگفت دنبال بسی امید در ناامیدی از کاندیداهای این دوره انتخابات مجلس دیار ما است.
به حرفهایش کلی خندیدم و به او گفتم کلی بزرگتر از تو، چندین دوره انتخاباتی، در دل ناامیدیها دنبال بسی امید بودند اما حالا مثل من کرگدن شدهاند، تو نمیخواهد بگردی...
خیلی دلم به حالش میسوزد، آرزو کردم این شبها، کمی برف ببارد تا این دوست ما هم حداقل کمی سفیدی در این سیاهی شب ببیند، اما به ناگهان، خاطره سنگینی پسگردنی ایام کودکی، حال خوبم را بد کرد.
"غصه نخور کرگدن، تو هم یه روز میپری"
انتهای پیام/
نوشته شده در ۲۹ آذر ۱۳۹۸ 0 نظر
دومین دوره جشنواره ورزشهای شالیزاری به همت شهرداری و شورای اسلامی شهر در پارک ساحلی آستانهاشرفیه برگزار شد.
گلایههای شهروندان، ماشین آلات فرسوده و فاصله گرفتن مدیران شهری از صاحبان شهر چهره زشت سیما منظر شهری در آستانهاشرفیه را نمایانتر از گذشته کرد.
محمدرضا جعفری سرپرست گروه هنری تیتی شهرستان آستانهاشرفیه: به دلیل عدم حمایت و درک مسئولان از حضور در جشنواره بینالمللی انصراف میدهیم.
پایگاه خبری تحلیلی آوای دیار ما با هدف گسترش آگاهی و اطلاع رسانی صحیح در زمینه پوشش و انتشار اخبار سیاسی، اجتماعی، ورزشی و فرهنگی آستانه اشرفیه، بندر کیاشهر و روستاهای تابع این شهرستان فعالیت می کند.
کلیه حقوق مادی و معنوی برای مجموعه آوای دیار ما محفوظ می باشد
ارسال نظر